- مرتبه دار
- پایه دار زینه دار دارای رتبه و درجه صاحب منصب مرتب: دیگر روز در صفه تاج - که درمیان باغ است - بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه و بسیار غلام ایستاده از کران صفه دور جای و سپاه داران و مرتبه داران بیشمار تا در باغ و بر صحرا بسیار سوار ایستاده
معنی مرتبه دار - جستجوی لغت در جدول جو
- مرتبه دار
- صاحب منصب، صاحب مقام، مأمور تشریفات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاسبان و نگهبان راهی که میان دو منزل باشد، راهدار
راهدار نگهبان جاده ای که در میان دو منزلگاه واقع است راهدار
نگهبان جاده ای که در میان دو منزلگاه واقع است
کسی که آماده است سرش بر دار رود، شخص ماجراجو و پرخاشخر که دل بر کشته شدن بدهد و بر ضد حکومت وقت قیام کند، سربربادرفته، برسرداررفته
کسی که مکتب دارد و به کودکان خواندن و نوشتن یاد می دهد
آموز خانه دار آموز گار کسی که مکتب را اداره کند: (حیف از آن پولهایی که سه سال تمام به میرزا حسن مکتب دار دادم تا سواد دارش کند) (شام. 59)